درنگی کن در آغوشم که امشب / فروزانست بزم عشق دیرین
نمی خوابیم و می نوشیم تا صبح / ز جام بوسه ها ، بس راز شیرین . . .
کوچه را دیدی ب وقت شب چقدر تنها میشود ، بی تو از آن کوچه تنها ترم . . .
شبات ستاره بارون ، چشات بدون بارون / بدون که من همیشه ، به یادتم فراوون . . .
شب است و در سکوت شب نشسته ام به خاطرت / و دلخوشم به این دلی که بسته ام به خاطرت / ببین چگونه مهربان طلسم کرده ای مرا / که از تمام قبله ها گسسته ام به خاطرت
امشب هزار مرتبه بی تو دلم شکست
یعنی هزار مرتبه مردم برای تو
من راضی ام به این همه دوری ، ولی عزیز !
راضی ترم به اینکه ببینم رضای تو
میخواهمت چنانکه شب خواب را / می جویمت چنانکه لب تشنه آب را / حتی اگر نباشی می آفرینمت / چنانکه التهاب بیابان سراب را . . .
روز روشن میره باز شب میرسه
غم میاد به هر دری سر میزنه
مگه میشه چشامو هم بزارم
وقتی غم قلبمو خنجر میزنه . . .
من صبورم اما ، بی دلیل از قفس کهنه ی شب میترسم ، بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند ، میترسم . . .
شبها وقتی می خوای بخوابی میبینی کسیو نداری !
که بهت فکر کنه !!!
اینجاست که میفهمی برخلاف شلوغیه درونت ، چقدر تنهایی . . .
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
آن روز هاصدای تودر گوشم می پیچید و خوابم می کرد !
این شب هاصدای تودر قلبم می پیچد و بیدارم می کند . . .
امشب که شعله میزندم ماجرای تو
بر این سرم که سر بگذارم به پای تو
بی تاب و بیقرارم و بی واهمه ولی
جز حرف عاشقانه ندارم برای تو